زندگینامه پروین اعتصامى

 thCAGS5R4P

دختر مرحوم یوسف اعتصامی (اعتصام الملک آشتیانی) وی در ۲۵ اسفندماه ۱۲۸۵ ه ش در تبریز متولد گردید در کودکی با پدر به تهران آمد و بقیهء عمر خود را در این شهر گذرانید ادبیات فارسی و عرب را نزد پدر آموخت و دوره و مدرسه اناثیهء امریکائی تهران را در خرداد (جوزا) ۱۳۰۳ بپایان رسانید در تیر ۱۳۱۳ با پسرعموی پدر خود ازدواج کردو او را شوهر به کرمانشاهان برد لیکن این وصلت نامتناسب بیش از دوماه ونیم نپائید و به خانهء پدر بازگشت و تقریباً نه ماه بعد رسماً تفریق کردند.
 
چندی در کتابخانهء دانش سرای عالی تهران سمت کتابداری داشت و در شب شنبهء ۱۶ فروردین ۱۳۲۰ پس از ۱۲ روز ابتلاء به مرض حصبه نیمه شب در تهران درگذشت و به قم در صحن جدید در مقبرهء خانوادگی پهلوی قبر پدر خود مدفون شد.
 
او از طفولیت (در حدود هفت سالگی) به شعر گفتن آغاز کرد قریحهء سرشار و استعداد خارق العادهء وی همواره مورد استعجاب فضلا و دانشمندانی که با پدر او خلطه داشتند می بود (رجوع شود به دیوان پروین چ ۱۳۲۳ ه ش ص ۳۷۱ ) دیوان وی تاکنون هشت هزار نسخه (بسال ۱۳۱۴ و ۱۳۲۰ و ۱۳۲۳ ه ش) بچاپ رسیده است طبع اخیر قسمت عمدهء قصائد و مثنویات و تمثیلات و مقطعات و مفردات را شامل است. پروین یک قسمت از اشعار خود را که مطبوع طبع وقخاد وی نبود چند سال پیش از مرگ خود بسوخت. و بعض اشعار وی پیش از آنکه بصورت دیوان منتشر شود در مجلد دوم مجلهء بهار که به قلم پدر والاگهر او مرحوم یوسف اعتصام الملک انتشار می یافت چاپ میشد (شعبان ۱۳۳۹ جمادی الاول ۱۳۴۱ ه ق) آقای ملک الشعراء بهار را در چاپ اول دیوان( ۱) دیباچه ای است.
 
که قسمتی از آنرا ذیلا نقل می کنیم: این دیوان ترکیبی است از دو سبک و شیوهء لفظی و معنوی، آمیخته با سبکی مُستقل؛ و آن دو، یکی شیوهء شعراء خراسان است خاصه استاد ناصرخسرو و دیگر شیوهء شعراء عراق و فارس بویژه شیخ مصلح الدین سعدی؛ و از حیث معانی نیز بین افکار و خیالات حکما و عرفا است و این جمله با سبک و اسلوب مستقلی که خاص عصر امروزی و بیشتر پیرو تجسم معانی و حقیقت جوئی است ترکیب یافته و شیوهء بدیع بوجود آورده است قصائد این دیوان، بوئی و لمحه ای از قصائد ناصرخسرو دارد و در ضمن آنها ابیاتی که زبان شیرین سعدی و حافظ را فرایاد می آورد بسیار است، و بالجمله در پند و اندرز و نشان دادن مکارم اخلاق و تعریف حقیقت دنیا از نظر فیلسوف دل خونین مردم دانا را سراسر تسلیتی « نجی المخفون » و « قُل متاعُالدنیا قلیل » عارف و تسلیت خاطر بیچارگان و ستمدیدگان و مفاد است، در همان حال، راه سعادت و شارع حیات و ضرورت دانش و کوشش را نیز بطرزی دلپسند بیان میکند و میگوید در دریای شوریدهء زندگی با کشتی علم و عزم راهنورد باید بود و در فضای امید و آرزو با پروبال هنر پرواز باید کرد: علم سرمایهء هستی طوری « قطعات » طرز گفتارش طوریست و در « قصاید » است نه گنج زر و مال روح باید که از این راه توانگر گردد میتوان گفت در بسته شده و گویا این شیوه از قدیم الایام خاص « مناظره » یا « سؤال و جواب » دیگر زیرا چنانکه خواهیم گفت بیشتر قطعات بطرز دیده شده و در میان شعرای اسلامی نیز بیشتر « مناظرات » ادبیات شمال و غرب ایران بوده و در آثار پهلوی قبل از اسلام هم به شاعران آذربایجان و عراق اختصاص داشته است در اینجا باز استقلال فکر خانم پروین روشن میشود، زیرا اگر تنها « مناظرات » پای بند تتبع شده بود چون مناظرات بندرت از اساتید باقی مانده و بیشتر اسلوب شعرای خراسان در مد نظر بوده و کتب چاپ شده هم از همان جنس بیشتر در دسترس میباشد بایستی این قسمت یعنی قطعات مناظره از این دیوان حذف میشد و از اصل به خیال گوینده نمیرسید لکن پیداست که شاعرهء ما میراثِ قدیم نیاکان عراقی خود را در گنجینهء روح ذخیره داشته و با وجود تأثیر مطالعهء قصاید شاعران خراسان یا کلیات شیخ شیراز باز نخبه و جلخ گفتارش در زمینهء عادات و رسوم زادبوم اصلی است بالجمله، آنچه معلوم است خانم پروین از روی فطرت و غریزهء خویش، بار دیگر این شیوهء پسندیده را در قطعات جاوید خود احیاء کرده است باری، از قرائت قصائد پروین لذتی بردم و دیگر بار نغمات دلفریب دیرینه با گوشم آشنا شد در خلال این نغمه های موزون و شورانگیز که پرده و نیم پردهء قدیم را فرایاد می آورد آهنگهای تازه نیز بگوش رسید که دل شکسته و خاطر افسرده را پس از آن بیانات حکیمانه و تسلیت های عارفانه به سوی سعی و عمل، امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال و هنر، همت و اقدام، نیکبختی و فضیلت، رهنمائی میکند:
 
دیوانگی است قصهء تقدیر و بخت نیست
از بام سرنگون شدن و گفتن این قضاست

در آسمان علم، عمل برترین پر است
در کشور وجود هنر بهترین غناست

میجوی گرچه عزم تو ز اندیشه برتر است
میپوی گرچه راه تو در کام اژدهاست

 
 خواننده در این قصائد خود را یکبار در عوالمی رنگارنگ که بصورت یک عالم مستقل درآمده باشد می بیند طرز بیان ناصرخسرو را در تمثیلات سنائی و استغنای حافظ را در فصاحت و صراحت سعدی مینگرد حکیمی عارف و عارفی حکیم و ناصحی پاک سرشت جای بجای در خودنمائی و جلوه گری است، و عجب آنکه اینهمه ساز و برگ و آراستگی و ترکیبات مختلف را چنان در یک کالبد جای داده و قبلًا در ضمیر مرکب ساخته است که گوئی این اشعار همه در یک ساعت گفته شده است احساسات متضاد و احوال و حوادثی که شاعر را برانگیخته، هیچوقت طرز و سبک خاص او را از اختیارش بیرون نیاورده است:
 
با خبر باش که بی مصلحت و قصدی
آدمی را نبرد دیو به مهمانی

اژدهای طمع و گرگ طبیعت را
گر بترسی، نتوانی که بترسانی

گر توانی،به دلی توش و توانی ده
که مبادا رسد آن روز که نتوانی

خون دل چند خوری در دل سنگ،
ای لعل مشتریهاست

که روح این دیوان است میرسد اینجا
« قطعات » برای گهر کانی
 
خواننده همین که خواست از خواندن قصاید خسته شود بقسمت دیگر خستگی نیست لطف بیان و دقت معانی و ذوق ابتکار در اینجا اتفاق و امتزاجی بسزا دارد گوینده ماهر، خود را در این قسمت زیادتر نشان میدهد، یا بقول مخفی زیادتر پنهان میکند:
 
در سخن مخفی شدم چون رنگ و بو در برگ گل هر که خواهد دید گو اندر سخن بیند مرا از پنج شش غزل (که چون غزل سازی ملایم طبع پروین نبوده، قصاید کوتاهش باید خواند) چون بگذریم، میرسیم به مثنویهای کوتاه و مختلف الوزن و قطعه های زیبای دلپذیر و طرزهای کهنه و نو، که پروین زیادتر استقلال و شخصیت خود را در آنها بکار برده؛ عالم خیال و حقیقت و عواطف رقیقه را در هر قطعه، ماهرانه بهم آمیخته و ریخته کاری کرده خود مهر مادری و لطافت روح خویش را از زبان طیور، از زبان مادران فقیر، از زبان بیچارگان بیان « قطعات » است خانم پروین در میکند گاه مادری دلسوز و غمگسار و گاه در اسرار زندگی با ملای روم و عطار و جامی سر همقدمی دارد: مرغک اندر بیضه چون گردد پدید گوید اینجا بس فراخ است و سپید عاقبت کان حصن سخت از هم شکست عالمی بیند همه بالا و پست گه پَرَد آزاد در کهسارها گه چمد سرمست در گلزارها ولی بیشتر خود پروین است که اینجا به خانه داری پرداخته است و افکار لطیف و پرشور اوست که به صدهزار جلوه بیرون آمده و سزاوار است که با صدهزار دیده آنرا تماشا کنند هنر آنجاست که از زبان همه چیز سخن میگوید: چشم و مژگان، دام و دانه، مور و مار، سوزن و پیرهن، دیگ و تاوه، خاک و باد، مرغ و ماهی، صیاد و مرغ، شبنم، ابر و باران، کرباس و الماس، کوه و کاه، بالاخره جماد و نبات و انسان و حیوان و معانی مانند امید و نومیدی و لطائف و و عوالم طفولیت و جوانی و پیری و هزاران احوال درونی و « کلیله و دمنه » و « الف لیله » بدایع دیگر و عاقبت، خواننده را در عالم برونی سیر میدهد و تسلیت می بخشد ماکیان، کبوتر، گنجشک، گربهء دزد، روباهی که در کمین ماکیان است، جوجه های مرغ، کودک فقیر، عجوز مسکین ناتوان، گل پژمرده، مرکب از قسمتی از خیالات گوینده بوده و ما را در زیر غرفه ای مینشاند و با این اسباب و ابزارها به صد رنگ آمیزی و افسونگری اندوهگین میکند و متفکر میدارد و بندرت میخنداند دائماً در فکر است، بیشتر را مردانه میسراید و « لطف حق » نگران وظائف مادری است وقتی که از این اندیشه ها خسته میشود به یاد لطف خدا میافتد و قطعهء خواننده را با حقایق و افکاری بالاتر آشنا میسازد و در همان حال نیز از وظیفهء مادری دست برنمیدارد و باز هم مادری است نگران: مادر موسی چو موسی را به نیل درفکند از گفتهء رَبخ جلیل خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه گفت کای فرزندِ خرد بی گناه گر فراموشت کند لطف خدای چون رهی زین کشتی بی ناخدای گر نیارد ایزد پاکت بیاد آب، خاکت را دهد ناگه بباد نفس را مطابق تعبیر عرفا میشناسد اهریمن را که روح آریائی با آن وجود دوزخی کینهء دیرینه دارد، همه جا در کمین جان پاک آدمی میداند مهر و عاطفت و اشفاق و علم و فضائل اخلاق را طریقهء رستگاری دانسته و تشکیل خانوادهء مهربان و کودکان نورس و سعادت آرام و بی سر و صدا را نتیجهء حیات می پندارد این دیوان از افکار و خیالات و تعبیرات دیگران خالی نیست ممکن است تتبع خانم پروین با حافظهء قوی و ادراک پاک او بر مأخذ و مصدر فلان تعبیر یا تشبیه آگاه نباشد: لکن هر چه هست، نتیجه از خود اوست فی المثل، اگر اختلاف و گفتگوی دل و دیده را در رباعی سعدی دیده است: تقصیر ز دل بود و گناه از دیده آه از دل و صدهزار آه از دیده و همین معنی را باز از زبان باباطاهر عریان شنیده:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند،دل کند را ساخته، اما تمامتر و لطیف تر و با نتیجه ای که خواننده قانع و « دیده و دل » یاد نخواسته است از سر این مضمون درگذرد و قطعهء راضی شده فراموش میکند که این معنی را پیش از این باختصار شنیده است:
 
ترا تا آسمان، صاحب نظر کرد
مرا مفتون و مست و بی خبر کرد

شما را قصه، دیگرگون نوشتند
حساب کار ما با خون نوشتند

هر آن گوهر که مژگان تو میسفت
نهان با من هزاران قصه میگفت

مرا شمشیر زد گیتی، ترا مشت
ترا رنجور کرد اما مرا کشت

اگر سنگی ز کوی دلبر آمد
ترا برپای و ما را بر سر آمد

ترا یک سوز و ما را سوختن هاست
ترا یک نکته و ما را سخنهاست

  
در ایران که کان سخن و فرهنگ است اگر شاعرانی از جنس مرد پیدا شده اند که مایهء حیرت اند جای تعجب نیست؛
 
اما تاکنون شاعری از جنس زن که دارای این قریحه و استعداد باشد و با این توانائی و طی مقدمات تتبع و تحقیق، اشعاری چنین نغز و نیکو بسراید، از نوادر محسوب و جای بسی تعجب و شایستهء هزاران تمجید و تحسین است خانم پروین بتمام شرایط شاعری عمل کرده است اگر احیاناً بقول نظامی عروضی، دوازده هزار بیت شعر از اساتید حفظ نداشته باشد باز بقدری که وی را بتوان با کلمات و اصطلاحات و امثال متقدمین تا درجه ای که ضرورت دارد آشنا از این شاعرهء شیرین زبان باقیمانده بود، کافی بود که وی را در بارگاه شعر و ادبیات « سفر اشک » خواند، آشناست هرگاه تنها غزل دریای » ،« دیده و دل » ،« روح آزاد » ،« گوهر اشک » ،« کعبهء دل » ،« لطف حق » حقیقی جایگاه عالی و ارجمند بخشد؛ تا چه رسد به و سایر قطعات که هر یک برهان آشکار بلاغت و « نغمهء صبح » ،« جولای خدا » ،« ذرخه » ،« حدیث مهر » ،« گوهر و سنگ » ،« نور سخندانی اوست شاید خوانندهء شوریده سری از ما بپرسد: پس این دیوان دربارهء عشق که تنها چاشنی شعر است چه میگوید؟ آری نباید این معنی را از یاد برد، زیرا هرچند شاعرهء مستوره را عزت نفس و دورباش عصمت و عفاف رخصت نداده است که یک قدم در این راه بردارد؛ اما باز چون نیک بنگری صحیفه ای از عشق تهی نمانده است، لکن نه آن عشقی که در مکتب لیلی و مجنون درس میدادند عشقی که جور یار، زردی رخسار، جفای رقیب، سوز و گداز فراق و هزاران افسانهء دیگر جزو لاینفک آن میبود، عشقی که اتفاقاً امروز مفهوم حقیقی خود را از کف داده و جز الفاظی چند بر زبان مقلدان مکتب قدیم از آن برجای نیست چنین عشق و طریقهء مبتذل، در این دیوان نمیتوانست بوجود آید، زیرا با حقیقت گوئی مخالف و با شخصیت گوینده نیز مُغایر بود از این معنی که بگذریم،
 
میرسیم به عشق واقعی: آن عشقی که شعرای بزرگ بدان سر نیاز فرود آورده اند، عشقی که به حقایق و معنویات و معقولات وابسته است، عشقی که بنیان آفرینش انسان بر آن نهاده شده چنین عشقی، همان قسم که گفتیم، اساس این دیوان است هنر بزرگ شاعرهء ما در همین جاست که توانسته است این معنی بزرگ را همه جا در گفتار خود بشکلی جاذب و اسلوبی لطیف بپروراند و حقیقت عشق را مانند میوهء پاک و منزخهی که از الیاف خشن و شاخ و برگ بیهوده و مسموم جدا ساخته Les Pleiades (2) – Pleiades – (1) ( باشند، با صفای اثیر و رخشندگی نور و چاشنی روح بر سر بازار سخن رواج دهد( ۲ خود نام ثور است « گاو پروین ») ۳)) – به تصحیح قیاسی مؤلف و در نسخ: گاویست در آسمان و نامش پروین ) – Hyades (4 و بیت به صورت متن نیز درست است) ( ۱) – مورخ ۱۳۱۴ ه ش در زمان حیات شاعر ( ۲) – دیوان قصائد و مثنویات و تمثیلات و ۱۴- مقطعات خانم پروین اعتصامی چ ۳ صص ۷٫
 
لغت نامه دهخدا
 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *