زندگینامه فخرالدین اسعد گرگانی(متوفی۴۴۶ ه ق)

اسعد گرگانی از داستانسرایان بزرگ ایران است کاملترین صورتی که از نام او داریم همانست که در لبابالالباب ثبت شده است کمال فضل و جمال هنر و غایت ذکا، و ذوق شعر او در تألیف کتاب ویس و رامین ظاهر و  :

 عوفی گوید مجموع اطلاعی که از لباب الالباب به دست می آید همین است دیگر تذکره نویسان اگرچه اطلاع بیشتری از حال « مکشوف است او داده اند لیکن همهء آنها غلط و بخطاست، مثل دربارهء ویس و رامین او دولتشاه سمرقندی یک بار در شرح حال نظامی عروضی آن را به وی نسبت داده و یک بار در شرح حال نظامی گنجه ای آن را از گویندهء پنج گنج دانسته است.

نگارا تو گل سرخی و من زرد// تو از شادی شکفتی و من از درد

مرا مادر دعا کرده ست گویی // که از تو دور بادا آنچه جویی

« از فصحای جرجان و این دو شعر از او یادگار است » ذکر حال او گفته است که و من از درد مرا مادر دعا کرده ست گویی که از تو دور بادا آنچه جویی هدایت در مجمع الفصحا او را معاصر محمد بن محمود را به وی نسبت داده و در این باره افسانه ای نیز آورده که « ویسه و رامین » ( ۵۱۱ -۵۲۵ ه ق) دانسته و نظم حکایت سلجوق در آن اوقات فخرالدین به یکی از غلامان محمد بن محمود دلبستگی داشت و بعد از مرگ آن غلام از خدمت دامن کشید و بجهت مشغولی خود حکایات ویسه و رامین را که بعضی به نظامی عروضی و غیره نسبت میدهند.منظوم نموده، گویند ده هزار بیت این است مجموعهء اطلاعاتی که قدما و متأخران دربارهء فخرالدین اسعد داده اند.

معاصر بودن فخرالدین با محمودبن محمد  سلجوقی همچنان محال است که نسبت داشتن منظومهء ویس و رامین به نظامی عروضی یا نظامی گنجه ای برای آنکه اطلاع بیشتری از حال فخرالدین اسعد داشته باشیم بهتر آن است که از اشعار وی یاوری بخواهیم:

فخرالدین اسعد مردی مسلمان و بر مشرب اهل اعتزال یا فلاسفه بوده است و این معنی از وصف و ستایش او از یزدان و کیفیت خلق عالم و وصف مخلوقات که در آغاز منظومه آمده است در نهایت وضوح میتوان دریافت.

در همین ابیات است که فخرالدین اسعد نفی رؤیت از خداوند کرده و جسمیت یا تشبیه، و چونی و چندی و کجایی و کیی را از وجود او دور دانسته است:

نه بتواند مر او را چشم دیدن // نه اندیشه در او داند رسیدن

نه نیز اضداد بپْذیرد، نه جوهر// نه زآن گردد مر او را حال ْ دیگر

نه هست او را عَرَض با جوهری یار// که جوهر بعد از او بوده ست ناچار

نشاید وصف او گفتن که چون است // که از تشبیه و از وصف او برون است

تربیت و شهرت فخرالدین اسعد باید در اوائل قرن پنجم هجری صورت گرفته باشد، زیرا دورهء شاعری و شهرتش مصادف بوده است با عهد سلطان ابوطالب طغرل بیک ( ۴۵۵ ه ق) و فخرالدین نام او را بصراحت در کتاب خود آورده است و از فتوح پیاپی و چیرگیهای او بر  میکائیل بن سلجوق ( ۴۲۵) سلاطین خوارزم و خراسان و طبرستان و گرگان و ری و اصفهان اعزام سپهداران به کرمان و مکران و موصل و اهواز و شیراز و اران و ارمن، و هدیه فرستادن قیصر روم و پادشاه شام و آمدن منشور و خلعت و لوای حکومت در اصفهان سخن میراند،

و چنین برمی آید که او در فتح اصفهان و توقف چندماهه در آن شهر با سلطان همراه بوده است و بعد از آنکه سلطان از اصفهان به قصد تسخیر همدان خارج شد، فخرالدین در اصفهان ماند و تا زمستان (۴۴۳ ه ق)که عمید ابوالفتح مظفر نیشابوری از جانب سلطان در اصفهان بود همانجا ماند در یکی از ملاقات های فخرالدین و عمید ابوالفتح المظفر حدیث ویس و رامین بر زبان حاکم اصفهان رفت. و این اشارت به نظم داستان ویس و رامین کشید از این پس از حال فخرالدین اسعد خبری نداریم.

جز آنکه میدانیم بسیاری از وقایع که او در آغاز کتابش ذکر کرده مربوط به بعد از سال (۴۴۳ ه ق )است مثل داستان هدیه فرستادن پادشاه شام مربوط به سال (۴۴۶ه ق) است که طغرل شهر ملاذگرد را در محاصره گرفته بود بنابراین نظم داستان ویس و رامین باید بعد از سال(۴۴۶ ه ق) صورت گرفته باشد و چون غیر از طغرل بیگ اسم پادشاه دیگری در این کتاب نیست، نظم داستان باید پیش از سال (۴۵۵ه ق) (مرگ طغرل) به پایان رسیده باشد،

و از همین نکته هم مدلل میشود که وفات فخرالدین اسعد بعد از سال (۴۴۶ ه ق) و گویا در اواخر عهد طغرل سلجوقی اتفاق افتاده است. نه در سال (۴۴۲ه ق) که در شاهد صادق آمده است، و نیز با توجه به این نتیجه و استناد به یک مورد از منظومهء ویس و رامین میتوان تصور کرد. که ولادت شاعر در آغاز قرن پنجم هجری اتفاق افتاده باشد.

زیرا او در پایان داستان میگوید:

چو این نامه بخوانی ای سخندان // گناه من بخواه از پاک یزدان

بگو یا رب بیامرز این جوان را// که گفته ست این نگارین داستان را

و بنابر آنچه گفتیم چون نظم داستان بین سالهای( ۴۴۳ و ۴۵۵ ه ق ) صورت گرفته و شاعر نیز در پایان کار نظم آن، جوان بوده ولادتش لااقل باید در اوایل قرن پنجم اتفاق افتاده باشد اما داستان ویس و رامین از داستانهای کهن فارسی است صاحب مجمل التواریخ و القصص این اندر عهد شاه پور اردشیر قصهء ویس و رامین بوده است و » :

قصه را به عهد شاپور پسر اردشیر بابکان منسوب دانسته و گفته است (۱)، لیکن به عقیدهء ما باید « موبد برادر رامین صاحب طرفی بود از دست شاپور به مرو نشستی و خراسان و ماهان به فرمان او بود این قصه پیش از عهد ساسانی و لااقل در اواخر عهد اشکانی پیدا شده باشد زیرا آثار تمدن دورهء اشکانی و ملوک الطوایف آن عصر در آن آشکار است.

این داستان پیش از آنکه فخرالدین اسعد آن را به نظم آورد در میان ایرانیان شهرت داشت. قدیمترین کسی که در دورهء اسلامی از این داستان در اشعار خود یاد کرده ابونواس است که در یکی از فارسیات خود چنین گفته است:

و ما تتلون فی شروین دستی // و فرجردات رامین و ویس

و ما تتلون فی شروین دستی و فرجردات رامین و ویس داستان ویس و رامین خلاف بسیاری از کتابهای پهلوی پیش از اسلام که در نخستین قرنهای هجری به عربی درآورده بودند از آن زبان نقل نشده بود، لیکن در بعضی از نواحی ایران هنوز نسخی از متن پهلوی آن در میان مردم رایج و مورد علاقهء آنان بود. و در اصفهان مردم بر اثر دانستن زبان پهلوی آن کتاب را می شناختند. و می خواندند.

فخرالدین اسعد در بیان مذاکراتی که دربارهء این کتاب با ابوالفتح مظفر نیشابوری حاکم اصفهان داشت چنین گفته است:

ندیدم زآن نکوتر داستانی // نماند جزبه خرم بوستانی

ولیکن پهلوی باشد زبانش // نداند هرکه برخواند بیانش

نه هر کس آن زبان نیکو بخواند// وگر خواند همی معنی نداند

در این اقلیم آن دفتر بخوانند// بدان تا پهلوی از وی بدانند

ابوالفتح مظفر از فخرالدین اسعد خواستار شد تا این داستان را به حلیهء نظم بیاراید و شاعر به خدمتی که حاکم فرموده بود میان بست و به ترجمه آن از پهلوی به پارسی و درآوردن. آن به نظم همت گماشت روش فخرالدین اسعد در نظم این داستان همان است. که ناقلان داستانهای قدیم به رعایت اصل « نقل » نظم فارسی داشتند،

و این طریقه از قرن چهارم در میان شاعران متداول بود و دربارهء آن و این که چگونه هنگام داستان و حفظ معانی و گاه حتی رعایت الفاظ متون اصلی را میکرده اند در کتاب حماسه سرایی در ایران( ۲) بحث شده است تصرف شاعران در اینگونه داستانها آراستن معانی به الفاظ زیبا و تشبیهات بدیع و اوصاف دل انگیز، یعنی آرایشهای ظاهری و معنوی است.

و علاوه بر این در مقدمهء کتاب و آغاز و انجام فصلها نیز گاه سخنانی از خود دارند، فخرالدین اسعد در مقدمات داستان بر همین طریق رفت، لیکن از آن پس از روایات کتبی و شفاهی دربارهء این داستان استفاده کرد. و نسج سخن بر منوالی است. که نمیتوان تصور کرد که تصرفات بسیاری در آن کرده باشد.

متن پهلوی کتاب چنانکه فخرالدین اسعد گفته فاقد آرایشهای لفظی و معنوی است و شاعر در آن تشبیهات و استعارات زیبا به کار برده کلام فخرالدین اسعد در همه جا، در کمال سادگی و روانی است و درنتیجهء تأثیر متن پهلوی ویس و رامین بسیاری از کلمات و ترکیبات پهلوی را به شعر خود راه داده است، مانند که در دو بیت ذیل بمعنی بدخو، بدخواه و بداندیش است:

مگر دژخیم ویسه دژپسند است // که مارا این چنین در غم فکنده ست .

چو شاهنشه زمانی بود دژمان //به خشم اندر خرد را برد فرمان

ویس و رامین از باب آنکه بازماندهء یک داستان کهن ایرانی و ازآنروی که ناظم آن به بهترین نحو از عهدهء نظم آن برآمده و اثر خود را با رعایت جانب سادگی به زیور فصاحت و بلاغت آراسته است، بزودی مشهور و مورد قبول واقع شد، لیکن چون در برخی از موارد دور از موازین اخلاقی و اجتماعی محیط اسلامی ایران است، از دورهء غلبهء عواطف دینی در ایران و نیز پس از سروده شدن منظومه های نظامی و مقلدان وی، از شهرت و رواج آن کاسته و نسخ آن کمیاب شد مسلماً فخرالدین اسعد را غیر از ویس و رامین اشعار دیگری بوده است، و عوفی قطعه ای از او را در بدگویی از ثقه الملک یافته است. (نقل به اختصار از تاریخ ادبیات در ایران ج ۲ ص ۳۷۰ به بعد)، و آن قطعه این است:

بسیار شعر گفتم و خواندم به روزگار// یک یک به جهد بر ثقهالملک شهریار

شاخی تر از امید بکشتم به خدمتش // آن شاخ خشک گشت و نیاورد هیچ بار

دعوی ّ شعر کرد و ندانست شاعری // وآنگاه کرد نیز به نادانی افتخار

زو گاوتر ندیدم و نشنیدم آدمی // در دولتش عجب غلطی کرد روزگار

امّید من دریغ بدان خام قلتبان // اشعار من دریغ بدان روسپی تبار

(از لباب الالباب ۲) – از ذبیح الله صفا ) ۱) ( مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص ۹۴ )

( چ نفیسی ص ۴۱۸)

لغت نامه دهخدا

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *