زندگینامه شیخ احمدبن عیسى بغدادى«ابوسعید خرّاز»(متوفی۲۸۶ه ق)

ابوسعید خرّاز ،احمدبن عیسى بغدادى، عارف قرن سوم. غیر از لقب خرّاز (براى وجوه این نام‌گذارى رجوع کنید به ابونصر سراج، ص ۱۹۶؛ انصارى، ص ۱۵۹ـ۱۶۰؛ جامى، ص ۷۲) او را با القاب لسان‌التصوف (رجوع کنید به عطار، ص ۴۵۶) و قمرالصوفیه (خطیب بغدادى، ج ۴، ص ۲۷۶؛ ذهبى، ج ۱۳، ص ۴۲۱) نیز خوانده‌اند.

درباره تاریخ تولد و خانواده اواطلاع چندانى در دست نیست. همچنین اطلاعات پراکنده‌اىنیز درباره سفرهاى او در دست است (مانند سفر به رمله‌و بیت‌المقدس رجوع کنید به ابونصر سرّاج، ص ۲۰۵؛ نیز رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). او به احتمال قوى در ایام محنت صوفیان، که به دست غلام خلیل پدید آمده بود، از بغداد به مصر مهاجرت کرد و مدتى را نیز در مکه مجاور بود (انصارى، ص ۱۵۹؛ جامى، همانجا).

خرّاز با صوفیان بسیارى معاصر یا معاشر بود، از جمله ذوالنون مصرى، ابوعبداللّه نَباجى، ابوعبید بُسرى، بِشربن حارث، عَمروبن عثمان مکى (رجوع کنید به سلمى، ص ۲۲۸، ۳۷۳؛ قشیرى، ص ۴۰۹، ۴۳۴؛ انصارى، همانجا) و با برخى از آنها نیز مکاتبه مى‌کرد (براى برخى از این مکاتبات رجوع کنید به ابونصر سرّاج، ص ۲۳۳، ۲۳۷، ۲۳۹). گفته‌اند که خرّاز شاگرد محمدبن منصور طوسى بوده و از او و ابراهیم‌بن بشّار خراسانى روایت کرده است (رجوع کنید به ذهبى، ج ۱۳، ص۴۲۰؛ جامى، ص ۶۲، ۷۲). برخى چون على‌بن محمد واعظ مصرى، ابومحمد جریرى* و على‌بن حفص رازى نیز از خرّاز روایت کرده‌اند (رجوع کنید به سُلَمى، ص ۲۲۸ـ ۲۲۹؛ خطیب بغدادى؛ ذهبى، همانجاها).

خرّاز در میان اهل تصوف، به‌ویژه در مکتب بغداد، مقامى بلند داشت، از جنید بغدادى نیز چنین نقل شده است: «اگر ما آنچه را ابوسعید بدان رسیده از خداوند طلب کنیم، هلاک خواهیم شد» (رجوع کنید به خطیب‌بغدادى، ج۴، ص۲۷۷؛ جامى، ص۷۳). گفته شده است هرچند وى خود را شاگرد جنید مى‌خواند، اما درحقیقت از او برتر بود (رجوع کنید به انصارى؛ جامى، همانجاها) . با وجود این عباس‌بن مهتدى در باب ورع بر او خرده گرفته است (رجوع کنید به قُشَیرى، ص ۱۱۵؛ عطار، ص۴۶۰). خرّاز از میان معاصرانش، ابن‌عطا آدمى را بزرگ مى‌داشت و او را صوفى حقیقى مى‌دانست (رجوع کنید به انصارى، ص۳۵۷؛ عطار، ص۴۸۸).

تصوف خرّاز همچون جنید با رعایت شریعت همراه بود. او مقام نبوت را برتر از ولایت مى‌دانست و معتقد بود که هر نبى قبل از نبوت حائز مقام ولایت بوده است. همچنین او از گروهى از صوفیان دمشق به‌سبب قول بدعت‌آمیزشان درباره رؤیت خدا انتقاد کرده بود (رجوع کنید به د.اسلام، همانجا). با وجود این علماى ظاهر او را به‌سبب برخى مطالب، که در کتاب السّرّ آورده بود، به کفر منسوب کردند (رجوع کنید به عطار، ص ۴۵۶ـ۴۵۷؛ ذهبى، ج ۱۳، ص ۴۲۱). خرّاز در پاسخ کسى که علت تکفیر را از او پرسید، گفته بود: «گفتم میان من و حق حجاب نیست» (رجوع کنید به انصارى، ص ۱۸۳). به خرّاز اشعار اندکى نسبت داده شده است (رجوع کنید به ابونصر سرّاج، ص ۲۵۶؛ سلمى، ص ۲۳۲؛ جامى، ص ۷۵).

رحلت

تاریخ وفات او را به اختلاف بین ۲۷۷ تا ۲۹۷ ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به سلمى، ص ۲۲۸؛ قشیرى، ص ۴۰۹؛ خطیب بغدادى، ج ۴، ص۲۷۸؛ ذهبى، ج ۳، ص۴۲۰). برخى متأخران (رجوع کنید به زرین‌کوب، ص ۱۲۳؛ د. اسلام، همانجا) تاریخ ۲۸۶ را ترجیح داده‌اند.

آرا

خرّاز زهد و باطن‌گرایى را در صورت مخالفت با ظاهر شرع، باطل مى‌دانست (رجوع کنید به سُلَمى، ص ۲۳۱؛ ابونعیم اصفهانى، ج۱۰، ص ۲۴۷). درباره سماع از او نقل شده است که او پیامبر اکرم صلى‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم را در خواب دیده و پیامبر وى را که در حال خواندن بیتى انگشت بر سینه مى‌زد، از این کار نهى کرده (رجوع کنید به عطار، ص ۴۵۸) و ظاهرآ این قول به نوعى حرمت سماع را از نظر وى بازمى‌نماید.

گفته شده است که خرّاز اولین کسى بود که از علم فنا و بقا سخن گفت (رجوع کنید به سُلَمى، ص ۲۲۸؛ عطار، ص ۴۵۶). این قول پذیرفتنى نیست و بهتر است گفته شود که موضوع فنا و بقا محور مباحث و تعالیم خرّاز بوده است (د. اسلام، همانجا). از نظر او اولین مقام کسى که به علم توحید دست یابد و آن را محقق سازد، فناى ذکر اشیاء است از قلب او و انفراد او با خداى تعالى (رجوع کنید به قشیرى، ص ۳۰۲).

به عقیده او اولین مقام اهل معرفت، تحیّر با افتقارات و بعد سُرور با اتصال و آنگاه فنا با انتباه و در نهایت بقا با انتظار است که هیچ مخلوقى به رتبه‌اى از این بالاتر دست نمى‌یابد (رجوع کنید به عطار، ص۴۶۰). او فنا را فناى بنده از رؤیت بندگى و بقا را بقاى بنده به شاهد الهى تعریف مى‌کرد و بر آن بود که وقتى خداوند بخواهد بنده‌اى را به دوستى برگزیند، ابتدا درِ ذکر را بر وى مى‌گشاید و سپس او را به قرب رهنمون مى‌شود (رجوع کنید به هجویرى، ص ۳۱۶؛ نیز براى معناى قرب حقیقى نزد او رجوع کنید به قشیرى، ص ۴۷)، سپس او را به مجالس انس با خود بالا مى‌برد و بر کرسى توحید مى‌نشاند. بعد حجابها را از برابر او برمى‌دارد و او را در دار فردانیت قرار مى‌دهد و جلال و عظمت خود را بر وى آشکار مى‌سازد.

در این مرحله، سالک هیچ اراده و خواستى ندارد، در حفظ و حمایت خداوند قرار مى‌گیرد و فانى مى‌شود (رجوع کنید به هجویرى، ص ۲۶۳). توکل آموزه دیگرى است که در تعالیم ابوسعید بسیار مورد تأکید نظرى و عملى واقع شده است (براى حکایات مختلف درباره توکل او براى نمونه رجوع کنید به ابونصر سرّاج، ص ۳۲۹؛ عطار، ص ۴۵۹ـ۴۶۰). مراحل طریق از نظر او با توبه آغاز مى‌شود و با گذر از مقام خوف و رجاء، سیر سالک به ترتیب به مرتبه صالحان، مریدان، مطیعان، اولیا و مقربان مى‌انجامد (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج۱۰، ص ۲۴۸).

جمله معروف او درباره معرفت در آثار بسیارى از صوفیان (براى نمونه رجوع کنید به ابونصر سرّاج، ص ۳۵؛ ابونعیم اصفهانى، ج۱۰، ص ۲۴۷؛ انصارى، ص ۶۳۵) آمده است، بنابر آن معرفت یا حاصل «عین جود» از سوى خداوند است یا ناشى از «بذل مجهود» از سوى بنده. او مَثَل نَفْس آدمى را همچون آبى مى‌دانست که در حالت سکون و آرامش پاک و صاف است، اما در صورت حرکت، به سبب موادى که در آن، ته‌نشین مى‌شود، تیره مى‌گردد. نفس آدمى نیز در صورت رویارویى با حوادث و محنتهاست که ترکیب واقعى خود را نشان مى‌دهد و ازاین‌رو آدمى باید خویش را در چنین مواقعى مورد بازجست قرار دهد تا به شناخت خود نایل آید (رجوع کنید به سلمى، ص ۲۳۱).

آثار

عطار (ص ۴۵۶)، تألیف چهارصد کتاب را در علم تصوف به خرّاز نسبت داده است که اغراق‌آمیز است. آثار به‌جامانده از ابوسعید همراه با آثار دیگر او که فقط نامى از آنها به تصریح یا به اشارت در آثار نویسندگان دیگر صوفیه آمده ــ حجم بسیارى را دربرنمى‌گیرد. به گزارش سزگین (ج ۱، ص ۶۴۶) او علاوه بر کتاب الصدق که آربرى آن را تصحیح و ترجمه و در ۱۳۱۶ش/ ۱۹۳۷ در لندن منتشر کرد کتابهایى با عناوین المسائل،

معیار التصوف و ماهیتُهُ،

الصفات،

الضیاء،

الکشف و البیان،

الفراغ،

الحقایق را نیز تألیف کرده بود، که نسخه‌هایى از آنها موجود است.

پنج کتاب اخیر را قاسم سامرایى در ۱۳۴۶ش/۱۹۶۷، در بغداد به‌چاپ رساند. در کنار این آثار از کتاب السّر، کتاب درجات المریدین، ادب الصلاه و جز آنها در آثار برخى صوفیان (رجوع کنید به ابونصر سرّاج، ص ۱۵۳ـ۱۵۴، ۲۶۴؛ عطار، ص ۴۵۶؛ نیز رجوع کنید به نویا، ص ۱۹۷ـ۱۹۹) یاد شده که به دست ما نرسیده است.

الصدق کتاب تعلیمى کوچکى براى مبتدیان است که خرّاز در آن تعالیم زاهدانه رایج در زمان خود را با تکیه بر چند مفهوم اساسى مثل صدق، صبر و اخلاق آورده است. او در کتاب الضیاء به سبکى فشرده و مبهم، هفت مرتبه کسانى که آنها را اهل تیهوهیّه و حیروریّه (گمگشتگان و حیرانان) مى‌نامد وصف کرده است.

کتاب الکشف و البیان در اثبات برترى مقام نبوت بر ولایت است و الفراغ حاصل تلاش خرّاز در توضیح تجربه عرفانى، استخراج مبانى انسان‌شناختى آن و پیوند این تجربه‌ها با ساختار روانى انسانهاست.

او در الصفات با تکیه بر مفهوم کلیدى قُرب، به توصیف هفت منزل در سیر الى‌اللّه پرداخته و در الحقایق با توجه به واژگان مربوط به تجربه عرفانى درصدد است تا حقیقت ۷۲ اصطلاح عرفانى را بازشکافد (رجوع کنید به نویا، ص ۱۹۷ـ۲۱۵، ۲۲۹).

پل نویا قسمت عمده بخش سوم کتاب معروف تفسیر قرآنى و زبان عرفانى را به شرح و توصیف مبسوط عقاید و آثار ابوسعید خرّاز اختصاص داده است (رجوع کنید به ص ۱۹۶ـ۲۶۳).



منابع :

(۱) ابونصر سرّاج، کتاب اللُّمَع فى‌التصوف، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران [.بى‌تا]؛
(۲) ابونعیم اصفهانى، حلیه‌الاولیاء و طبقات‌الاصفیاء، چاپ محمدامین خانجى، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۳) عبداللّه‌بن محمد انصارى، طبقات‌الصوفیه، چاپ محمدسرور مولائى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۴) عبدالرحمان‌بن احمد جامى، نفحات‌الانس من حضرات‌القدس، چاپ محمود عابدى، تهران ۱۳۸۶ش؛
(۵) خطیب بغدادى؛
(۶) ذهبى؛
(۷) عبدالحسین زرین‌کوب، جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۸) محمدبن حسین سلمى، طبقات الصوفیه، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۹) محمدبن ابراهیم عطار، تذکره‌الاولیاء، چاپ محمد استعلامى، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۱۰) عبدالکریم‌بن هوازن قشیرى، الرساله القشیریه فى علم‌التصوف، چاپ معروف زریق و على عبدالحمید بلطه‌جى، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۱) پل نویا، تفسیر قرآنى و زبان عرفانى، ترجمه اسماعیل سعادت، تهران ۱۳۷۳ش؛
(۱۲) على‌بن عثمان هجویرى، کشف‌المحجوب، چاپ و. ژوکوفسکى، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۵۸ش؛
(۱۳) EI2, s. v. “AL- Kharraz” (by W. Madelung).
(۱۴) Faut Sezgin, Geschichte des arabischen Schriftums, Leiden 1967- .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۶ 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *