زندگینامه حسین‌بن علی‌«صاحب فخّ»

حسین‌بن علی‌بن حسن‌بن حسن‌بن حسن‌بن علی علیه‌السلام، کنیه اش ابوعبدالله، معروف به صاحب فخّ، پیشوای قیامی مشهور به همین نام علیه خلیفۀ عباسی. بر مبنای سن او در هنگام شهادت (۴۱ سال)، وی در سال ۱۲۸ به دنیا آمده است. پدرش، علی‌بن حسن، بسیار باتقوا و عابد و معروف به علی‌الخیر و علی‌الاغر (نیک) و مادرش، زینب، دختر عبدالله‌بن حسن‌بن حسن‌بن علی (علیه‌السلام) و خواهر محمد (نفس‌زکیه*) و ابراهیم (قَتیل با خَمری) بود.

این زن و شوهر، به دلیل تقوا و تعبد فراوان، به زوج صالح معروف بودند (ابوالفرج اصفهانی، ص ۱۷۴، ۳۶۴؛ ناطق بالحق، ص ۲۶؛ مُحلی، ج ۱، ص ۳۱۷). علی‌بن حسن در پی قیام نفس‌زکیه (۱۴۵)، همراه با جمعی دیگر از علویان، به دستور منصور عباسی، دستگیر شد و اندکی بعد در زندان درگذشت (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ص ۱۷۶؛ عمری، ص ۶۶؛ محلی، همانجا).

دربارۀ فعالیت سیاسی حسین تا پیش از ۱۶۹ اطلاع روشنی در دست نیست. بر اساس برخی روایات، گروهی از شیعیان کوفه، مدتی قبل از قیام وی، با او بیعت کرده بودند. افزون بر این، وی مردم مکه و مدینه را نیز به بیعت با خویش فراخواند و داعیانی به خراسان و جَبَل (یا جمیل؟= گیلان) فرستاد (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۳؛ بلعمی، ج ۲، ص ۱۱۷۷ـ ۱۱۷۸؛ حسنی، ص ۲۸۴؛ قس آملی، ص ۴۶۸).

صرف‌نظر از صحت و سقم این روایات، برخی شواهد بر محتمل بودن تحرکات سیاسی حسین، پیش از قیام ۱۶۹، صحه می‌گذارند که از آن جمله‌اند: تعلق او به خاندانی با پیشینۀ قیامهای ضدعباسی، احضار وی به بغداد در روزگار مهدی عباسی به سبب نگرانی دستگاه خلافت از فعالیت او، شدت عمل هادی عباسی و عامل او در مدینه با علویان، متهم شدن حسین به درسرداشتن هوای امارت، و بالاخره عملکرد و سخنان حسین در حین قیام (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۲۰۰؛ رازی، ص ۱۵۳ـ ۱۵۴؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۷۲؛ آملی، ص ۴۶۵ـ ۴۶۷). حتی به روایتی (رجوع کنید به ابن‌تغری بردی، ج ۲، ص ۵۹) حسین یک بار پیش از سال ۱۶۹ قیام کرده بود.

قیام حسین اندکی پس از به خلافت رسیدن هادی عباسی رخ داد. به روایت یعقوبی (ج ۲، ص ۴۰۴)، هادی در جستجوی طالبیان بود و آنان را سخت ترساند و مقرری ای را که مهدی عباسی به آنان می‌داد نپرداخت. به دنبال آن، شیعیان و افرادی دیگر نزد حسین، که مردی بزرگ بود و مذهبی پسندیده داشت و او را بهترین فرد خاندانش می‌دانستند، رفتند و از وضع رقت‌بار خویشاوندان او و شیعیان نالیدند و از او یاری خواستند.

اما بنا بر شماری دیگر از منابع، نقطۀ شروع این قیام شدت عمل عمربن عبدالعزیزبن عبدالله عمری (از نوادگان عمربن خطّاب)، والی مدینه و به قولی نایب والی مدینه، بود. گفته شده است که وی بزرگان علوی را واداشته بود تا هر روز خود را به دارالحکومه معرفی کنند و برخی را ضامن و کفیل دستۀ دیگر قرار داده بود. حسین‌بن علی یکی از این ضامنان بود که به همراه یحیی‌بن عبدالله‌بن حسن کفالت حسن‌بن محمدبن عبدالله‌بن حسن (فرزند نفس‌زکیه) را برعهده داشت (طبری، ج ۸، ص ۱۹۲ـ ۱۹۳؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۷۲؛ ناطق بالحق، ص ۲۶؛ آملی، ص ۴۶۹).

عمری شایع کرد که حسن‌بن محمد و دو تن دیگر را درحال شرب خَمر یافته (احتمالاً با هدف بدنام کردن وی و دیگر علویان) و بدین اتهام، به آنان تازیانه زد. این اقدام عمری اعتراض جدّی حسین را برانگیخت. حسن‌بن محمد پس از این ماجرا، یا به دنبال نزاعش با مردی از آل‌عمر، از مدینه خارج شد و چند روز به دارالحکومه نرفت. عمری نیز برای یافتن حسن‌بن محمد با حسین و یحیی (کفیلان حسن) به درشتی سخت گفت و آنان را تهدید کرد (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۲ـ ۱۹۳؛ رازی، ص ۱۳۲ـ ۱۳۴؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۷۳ـ ۳۷۴؛ آملی، ص ۴۶۵ـ ۴۶۶).

حسین که به اندیشۀ قیام، ساماندهی کرده بود و قصد داشت ده روز بعد، از مدینه روانۀ مکه شود، در برپایی قیام مصمم‌تر شد. چون علاوه بر زمینه‌هایی که پیش از آن فراهم شده بود، موسم حج فرا رسید و حدود هفتاد یا نود تن از شیعیان در خانۀ ابن‌اَفْلَح در مدینه، با حسین دیدار کردند و این دیدار ناراحتی والی مدینه را بیش از پیش برانگیخت (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۳؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۷۲ـ ۳۷۴؛ آملی، ص ۴۶۶، ۴۶۹).

از این رو، حسین در علنی کردن قیام شتاب ورزید. او بزرگان علوی را فراخواند و آنان را به قیام دعوت کرد. این دعوت، به بیعت گروهی از علویان و موالی آنان و شیعیان با وی انجامید که عدۀ آنان را نود تن ذکر کرده‌اند و در آن میان سه تن از فرزندان عبدالله‌بن حسن، یعنی یحیی و ادریس و سلیمان( برادران محمد نفس زکیّه و ابراهیم) حضور داشتند (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۳؛ رازی، ص ۱۳۴ـ ۱۳۷؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۷۴ـ ۳۷۵؛ آملی، ص۴۶۶).

از علویان دو تن، یعنی امام موسی‌بن جعفر کاظم علیه‌السلام و حسن‌بن‌جعفربن حسن‌بن حسن، از بیعت با حسین خودداری کردند. دربارۀ سبب خودداری امام کاظم علیه¬السلام مطالب متفاوتی از قول ایشان نقل شده است که به نظرمی‌رسد مایل نبودن امام به مبارزۀ مسلحانه (شیوۀ شیعیان زیدی) و نافرجام دانستن چنین شیوه‌ای، دلیل اصلی آن حضرت بوده است. امام کاظم علیه¬السلام به حسین گفت که کشته خواهد شد و قیامش به شکست خواهد انجامید. با وجود این، ]چون وی را مصمم یافت،[ او را به جدیّت در جنگ با دولت فاسق و مؤمن‌نمای عباسی سفارش کرد (رجوع کنید به کلینی، ج ۱، ص ۳۶۶؛ برای روایات زیدی در این باره، قس رازی، ص ۱۳۵؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۷۵ـ ۳۷۶؛ ناطق بالحق، ص ۲۷؛ آملی، ص ۴۷۰).

قیام حسین در ۱۳ ذیقعدۀ ۱۶۹ رخ داد(رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۳، ۱۹۵؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۰۵، زمان آن را بعد از اتمام مراسم حج دانسته است؛ ‌العیون و الحدائق، ج ۳، ص ۲۸۴، سال ۱۷۰ را ذکر کرده است). در برخی روایات گفته شده است که یاران حسین هنگام قیام با جامه‌ها یا پرچمهای سفید ظاهر شدند و به این شیوه مخالفت خود را با سیاه‌جامگان عباسی نشان دادند. از این رو، آنان را مُبَیِّضَه خوانده‌اند.

آنان در حالی که فریاد «احدٌ احد» سرمی‌دادند، به مسجد رفتند و مؤذن را واداشتند تا عبارت «حی علی ‌خیرالعمل» را به اذان بیفزاید و سپس نماز صبح را به امامت حسین به جای آوردند. پس از نماز، حسین در خطبه‌ای کوتاه، مردم را به بیعت فراخواند و آنگاه گروهی از مردم، برای عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم و انتخاب فردی برگزیده از خاندان پیامبر به عنوان امام و رهبر و رعایت عدالت و حلال و حرام و جهاد با دشمنان، با او بیعت کردند.

عمری، والی مدینه، با شنیدن خبر قیام حسین، ابتدا از دارالاماره متواری شد، اما اندکی بعد، همراه با سپاهیان عباسی مستقر در مدینه و برخی از علویانی که از پیوستن به حسین خودداری کرده بودند( از جمله حسن‌بن جعفربن حسین)، راهی مسجد گردید. در برخورد خونین میان این سپاهیان با قیام‌کنندگان، فرمانده نیروهای عباسی کشته شد و والی و همراهانش هزیمت یافتند و سه روز میان طرفین به جنگ گذشت (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۳ـ ۱۹۵؛ رازی، ص ۱۳۷ـ ۱۴۱؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۷۵ـ ۳۷۷؛ آملی، ص ۴۷۱ـ ۴۷۲، ۴۷۴ـ ۴۷۶).

صرف‌نظر از پاره‌ای اظهارنظرهای مغرضانه، از جمله بدسیرتی حسین و بی‌مبالاتی یاران او در مدینه، به نظر می‌رسد این قیام، در مدینه پایگاه مردمی چندانی نداشته است. برخی از واکنش منفی اهالی مدینه به این قیام سخن گفته‌اند؛ درگیریهای مکرر قیام‌کنندگان با حامیان عباسیان، استقبال اهالی از خروج حسین و یارانش از شهر، و واکنش منفی حسین به رفتار اهالی مدینه، گواهی بر این مدعاست (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۴ـ ۱۹۵؛ بلعمی، ج ۲، ص ۱۱۷۸؛ آملی، ص ۴۷۴، ۴۷۶ـ۴۷۷).

حسین و یارانش یازده روز در مدینه ماندند و بر شهر مسلط شدند. حسین بیت‌المال را میان فقیران و مسکینان قسمت کرد. از وقایع مهم این ایام، نزدیک شدن مبارک ترکی، سردار عباسی، با گروهی از سپاهیانش به مدینه بود. حامیان عباسیان در مدینه از آنان استقبال کردند. روز سوم قیام حسین، این سپاه با او وارد جنگ شد، اما چون مبارک ترکی مایل به ادامۀ نبرد نبود، تأثیر چندانی نبخشید و حتی گفته شده است که وی با حسین تبانی و تظاهر به شکست کرد و عقب‌نشینی نمود و سپاهش را از مدینه دور ساخت (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۴ـ ۱۹۵، ۲۰۱؛ رازی، ص ۱۴۱، ۱۴۴؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۷۷؛ آملی، ص ۴۷۲ـ ۴۷۳، ۴۷۶ـ ۴۷۸).

در ۲۴ ذیقعدۀ ۱۶۹، حسین یکی از یارانش را به حکومت مدینه گماشت و با سپاهی سیصد یا چهارصد نفری راهی مکه شد. بنا به نقلی، میعادگاه قیام او عرفات بود و سی هزار تن از مناطق مختلف با او بیعت کرده بودند (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۵؛ رازی، ص ۱۴۲ـ ۱۴۳؛ آملی، ص ۴۷۳، ۴۷۷). این رقم البته اغراق‌آمیز و غیرواقعی می‌نماید، اما گروههایی از حجاج و اهالی مکه به او پیوستند و به روایتی، کمتر از پانصد تن با او ماندند (رجوع کنید به یعقوبی، ج ۲، ص ۴۰۴ـ ۴۰۵) و پیش از جنگ، بسیاری از کسانی که با او بیعت کرده بودند، از وی جدا شدند (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۲۰۲؛ محلی، ج ۱، ص ۳۲۵ـ ۳۲۶).

حسین میان خود و یارانش در مکه رمزی قرار داد که عبارت از «صاحب شتر سرخ» بود (یعقوبی، ج ۲، ص ۴۰۴؛ رازی، ص ۱۴۲، ۱۴۷). وی پس از ورود به مکه، حکم آزادی بردگان را داد و در پی آن، بردگان به او پیوستند، که اعتراض برده‌داران را برانگیخت (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۵).

هم‌زمان، تحرکات عباسیان نیز افزایش یافت. به عمری، که از مدینه گریخته بود، دستور داده شد به شهر بازگردد. احمدبن اسماعیل، والی مکه، نیز برکنار و سلیمان‌بن ابی‌جعفر منصور عباسی، که امیرالحاج بود، به جای او گمارده شد و سپاهی چهارهزار تنی (و به روایتی مبالغه‌آمیز چهل هزارتنی) به سوی مکه رفت و هادی عباسی، محمدبن سلیمان‌بن علی عباسی را که همراه خویشانش (عباس‌بن محمد و موسی‌بن عیسی) به حج رفته بود، به فرماندهی جنگ با حسین مأمور کرد. در روایتی نیز سازماندهی کار جنگ، با یَقطین‌بن موسی دانسته شده است. از نقش او و فرزندانش در این سپاه و ترغیب عباسیان به جنگ با حسین یاد کرده‌اند( رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۹، ۲۰۳؛ رازی، ص ۱۴۳ـ ۱۴۵، ۱۴۷؛ مسعودی، ج ۴، ص ۱۸۵؛ العیون‌ والحدائق، ج ۳، ص ۲۸۴؛ محلی، ج ۱، ص ۳۲۸). نیز در مکه و راههای منتهی به آن، جاسوسانی گماردند تا مانع پیوستن حجاج و اهالی مکه و اطراف آن به حسین شوند (رازی، ص ۱۴۶).

در ناحیۀ فَخّ (وادی¬ای در شش میلی شمال مکه که وادی زاهر نیز خوانده می‌شد، مسعودی، همانجا؛ یاقوت حموی، ذیل« فخ»)، سپاه حسین با سپاه عباسیان مواجه شد. عباسیان در ابتدا پیشنهاد مصالحه‌ای دادند که بر اساس آن، حسین و یارانش در قبال اطاعت از خلیفه، از عفو و امان او برخوردار شوند. بنا بر نقلی دیگر، وی برای پذیرش یکی از سه راه‌ حل مخیر گردید: پذیرش امان و اطاعت از خلیفه و دریافت مال و اِقطاع، بازگشت به مدینه تا پایان یافتن حج، یا به تعویق افکندن جنگ و تصمیم‌گیری در این باره پس از پایان مراسم حج. حسین پیشنهاد مصالحه را به شدت رد کرد و گفت آنان به هیچ عهد و امانی پای‌بند نیستند و در سخنانی خطاب به یارانش آنان را به جهاد تا پیروزی یا شهادت دعوت کرد و خواست در مبارزه با عباسیان و عمال ستمگر آنان پایداری و شکیبایی ورزند. یحیی‌بن عبدالله‌بن حسن نیز در سخنانی آنان را به جهاد ترغیب کرد. حسین همچنین طی سخنانی، ضمن فراخواندن عباسیان به بازگشت به کتاب خدا و سنّت پیامبر و دوری از گناه و طغیان و یاری ستمگران، بر عزم راسخش برای جهاد در راه خدا تأکید کرد (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۹ـ ۲۰۰؛ رازی، ص ۱۴۸ـ ۱۵۴؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۷۷ـ ۳۷۸؛ آملی، ص ۴۸۰).

روز ترویه (۸ ذیحجه) سال ۱۶۹، حسین و یارانش با سپاه عباسیان روبه‌رو شدند. عباسیان سپاه خود را برای رزم آرایش دادند (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۷؛ قس رازی، ص ۱۴۷؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۷۸). پیش از سپیده دم یا هنگام نماز صبح، درگیری آغاز شد و در نبردی شدید و خونین، حسین و بیشتر یارانش که جمع زیادی از علویان از آن جمله بودند، دلیرانه به شهادت رسیدند.

سر شهدا (به گفتۀ طبری: یکصد و اندی) را از تن جدا کردند و به بغداد بردند و اجساد شهدا سه روز بر زمین باقی ماند و طعمۀ جانوران شد. در میان اندک بازماندگان این حادثه، به برخی امان داده شد، برخی در حال اسارت کشته شدند یا سالهای طولانی در زندان ماندند و برخی نیز در معرکه زخمی شدند، اما جان به در بردند و گریختند، که از آن جمله یحیی و ادریس‌ پسران عبدالله‌بن حسن بودند. ادریس بعدها حکومت ادریسیان* را در مغرب بنیان نهاد.

دربارۀ نحوۀ شهادت حسین اختلاف وجود دارد. به قولی، در میدان نبرد با ضربات شمشیر به پیشانی و پشت سرش، کشته شد. به قولی نیز حمّاد ترکی با پرتاب تیر او را به شهادت رساند (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۷ـ ۱۹۸، ۲۰۰؛ رازی، ص ۱۴۷، ۱۵۴ـ ۱۶۱؛ بخاری، ص ۱۶؛ مسعودی، ج ۴، ص ۱۸۵ـ ۱۸۶؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۶۵، ۳۷۸ـ ۳۸۱؛ ناطق بالحق، ص ۲۶، ۲۸؛ آملی، ص ۴۸۰ـ ۴۸۳، ۴۸۵، ۴۸۶). برخلاف روایت مشهور (روز ترویه ۱۶۹)، برخی شهادت حسین را روز ترویه سال ۱۷۰ (عمری، ص ۶۶) یا روز عرفۀ (نهم ذیحجه)سال ۱۶۷ (احتمالاً تصحیف ۱۶۹؛ رجوع کنید به بیهقی، ج ۱، ص ۴۱۱) نوشته‌اند.

پس از حادثۀ فخ، عمری خانه‌ها و نخلستانهای حسین و جمعی از خاندان وی را به آتش کشید و بخشی دیگر از نخلستانها و اموالشان را مصادره کرد. موسی‌بن عیسی عباسی نیز به مدینه رفت و با احضار اهالی شهر به مسجد، آنان را واداشت تا از طالبیان و حسین و یارانش در ملأعام بدگویی کنند (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۲۰۰؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۸۱ـ ۳۸۲). دربارۀ واکنش هادی عباسی نیز روایات متناقضی در دست است. در برخی از آنها از قساوت او با اسرای این حادثه و آن دسته از امرای عباسی که در جنگ کوتاهی کرده بودند، یاد شده است.

از جمله قاسم‌بن محمدبن عبدالله علوی را اسیر کرد و اعضای بدنش را با اره تکه تکه کرد و بر موسی‌بن عیسی عباسی که حسن‌بن محمدبن عبدالله را کشت و اورا اسیر نکرده بود تا خلیفه خود دربارۀ او تصمیم بگیرد، خشم گرفت ودستور داد اموالش را بگیرند. از سوی دیگر، در پاره‌ای روایات گفته شده است هادی کسانی را که سر حسین را نزد وی بردند، شماتت کرد و گفت حسین فردی از خاندان پیامبر بود، نه طغیانگری از ترک یا دیلم. از این رو، گفت کمترین مجازاتشان آن است که از پاداش محرومشان سازد (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۱۹۸، ۲۰۰، ۲۰۳؛ رازی، ص ۱۵۹ـ ۱۶۰؛ مسعودی، ج ۴، ص ۱۸۶؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۷۹، ۳۸۱).

حادثۀ فخ یکی از تلخ‌ترین حوادث در تاریخ اسلام و قیامهای علوی بود. وصف امام جواد علیه‌السلام از این حادثه به منزلۀ بزرگ‌ترین ابتلای اهل بیت علیهم السلام پس از واقعۀ کربلا، و روایات نقل شده از پیامبر اکرم و ائمه علیه‌السلام در خصوص پیشگویی این حادثه و مراثی سروده شده دربارۀ آن، گواه این مدعاست (رجوع کنید به بخاری، ص ۱۴ـ ۱۵؛ مسعودی، همانجا؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۶۶ـ ۳۶۷، ۳۸۴ـ ۳۸۵؛ آملی، ص ۴۶۳ـ ۴۶۴، ۴۷۳ـ ۴۷۴، ۴۸۶؛ محلی، ج ۱، ص ۳۲۷ـ ۳۲۸؛ یاقوت حموی، همانجا).

گفته شده است که امام کاظم علیه السلام بر شهدای فخ می‌گریست و از خداوند برای قاتلانشان مرگ و عذاب شدید درخواست می‌کرد و کفالت ایتام و اطفال و بیوگانِ علویان را، که در فخ به شهادت رسیدند، به عهده گرفت (امینی، ص ۱۳۶ـ ۱۳۷؛ نیز رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۸۰). برخی روایات نیز از پشیمانی برخی امرای عباسی شرکت‌کننده در جنگ و عقوبت دنیوی قاتلان شهدای فخ سخن گفته‌اند (رجوع کنید به طبری، ج ۸، ص ۲۰۲ـ ۲۰۳؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۸۳ـ ۳۸۴؛ محلی، ج ۱، همانجا).

حسین‌بن علی بلیغ و سخنور بود. او را برای زهد و تقوا، تعبد و شب زنده‌داری، شجاعت، و بخشندگی فراوانش به فقرا و نیازمندان ستوده‌اند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۶۸ـ ۳۷۱، ۳۸۰؛ ناطق بالحق، ص ۲۶؛ آملی، ص ۴۶۵ـ ۴۶۹). شیخ طوسی (ص ۱۸۲) وی را در زمرۀ اصحاب امام صادق علیه‌السلام برشمرده است. وی هنگام شهادت ۴۱ یا ۵۷ سال داشت و فرزندی از او به جای نماند (بخاری، ص ۱۵؛ ناطق بالحق، ص ۲۸؛ ص ۶۶؛ فخر رازی، ص ۲۲).

پس از حادثۀ فخ بقایای پیکر شهدای فخ دفن شد. به نوشتۀ بیهقی( همانجا) امام کاظم علیه-السلام بر پیکر حسین نماز خواند. حسین را نیز در فخ به خاک سپردند و مشهد او در آنجا مشهور و زیارتگاه بود. در سال ۶۰۱ به دستور منصور بالله عبدالله‌بن حمزه( امام زیدی یمن)، قتاده‌بن ادریس( امیرعلوی مکه) بر آن و نیز بر مزار حسن‌بن محمدبن عبدالله بقعه‌ای بنا نهاد (محلی، ج ۱، ص ۳۲۶، ۳۲۸). این بنا در مدخل وادی فخ، بین راه جده و راه تنعیم، قرار داشت (امینی، ص ۱۷۶). محل شهادت حسین و یارانش در فخ، اکنون به محلۀ «شهداء» معروف و جزو مکه است (رجوع کنید به بلادی، ج ۵، ص ۱۱۱، ج ۷، ص ۱۹).



منابع :

(۱) علی‌بن بلال آملی، تتمه مصابیح ابی‌العباس‌الحسنی، در «احمدبن ابراهیم حسنی، المصابیح»، چاپ عبدالله‌بن عبدالله حوثی، صنعاء ۱۴۲۳/ ۲۰۰۲؛
(۲) ابن‌تغری بردی، النجوم‌الزاهره فی ملوک‌مصر والقاهره، قاهره ۱۳۴۸ـ ۱۳۹۲/۱۹۲۹ـ۱۹۷۲؛
(۳) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل‌الطالبین، چاپ احمد صقر، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۴) محمدهادی امینی، بطل فخ، بیروت ۱۹۹۳؛
(۵) ابو‌نصرسهل‌بن عبدالله بخاری، سرّالسلسله العلویه، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، نجف ۱۳۸۱/ ۱۹۶۲؛
(۶) عاتق‌بن غیث بلادی، معجم‌ معالم الحجاز، مکه ۱۳۹۸ـ ۱۴۰۲/ ۱۹۷۸ـ ۱۹۸۲؛
(۷) بلعمی، تاریخنامۀ طبری، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۸) علی‌بن زید بیهقی، لباب‌الانساب والالقاب والاعقاب، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰؛
(۹) احمدبن ابراهیم حسنی، اخبارالحسین‌بن علی‌الفخی و یحیی و ادریس ابنَیْ عبدالله من کتاب‌المصابیح در «احمدبن سهل رازی، اخبار فخّ»، چاپ ماهر جرّار، بیروت ۱۹۹۵؛
(۱۰) احمدبن سهل رازی، اخبار فخ و خبر یحیی‌بن عبدالله و اخیه ادریس‌بن عبدالله، چاپ ماهر جرّار، بیروت ۱۹۹۵؛
(۱۱) طبری، تاریخ (بیروت)، محمدبن حسن طوسی، رجال‌الطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵؛
(۱۲) علی‌بن محمد عمری، المجدی فی انساب‌الطالبین، چاپ احمد مهدوی دامغانی، قم ۱۴۰۹؛
(۱۳) العیون ‌و الحدائق فی اخبارالحقائق، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۱؛
(۱۴) محمدبن عمر فخررازی، الشجرهالمبارکه فی انساب‌الطالبیه، چاپ مهدی رجایی، قم ۱۴۰۹؛
(۱۵) کلینی؛
(۱۶) حمیدبن احمد محلی، الحدائق‌الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه، چاپ مرتضی‌بن زید محطوری حسنی، صنعاء ۱۴۲۳/ ۲۰۰۲؛
(۱۷) مسعودی، مروج (بیروت)؛
(۱۸) یحیی‌بن حسین هارونی، الافاده فی تاریخ‌الائمهالساده، چاپ محمدکاظم رحمتی، تهران ۱۳۸۷ش؛
(۱۹) یاقوت حموی؛
(۲۰) یعقوبی، تاریخ.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۶ 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *